دلتنگی
يكشنبه, ۶ اسفند ۱۳۹۱، ۰۶:۰۱ ب.ظ
"زجه"
وقتی برای هر قدمت زجه میزنی
طاقت که طاق شد ، چک، به بچه میزنی
این روزها ، نان خانه ات رنگ آجر است
دیگر نیاز نیست بگویم ، سکته میزنی
وقتی که جیبهای تو خالی ز بود شد
در بس نشسته ای ، و همش پرسه میزنی
از کارو خواب و قدری عبادتت
مجبور گشته ای یو از هر سه میزنی
حالا بپرس محور خلقت،چرا چرا
این رنگ های تباهی بر عرصه میزنی
آری بپرس محور خلقت برای چه
تقدیر های زندگییم از چه میزنی؟
دیگر کدام مهلت فکری برای توست؟
وقتی برای هر قدمت زجه میزنی؟
۹۱/۱۲/۰۶